آنتونی رابینز کیست؟ – هفت ویژگی افراد موفق از نگاه آنتونی رابینز

آنتونی رابینز کیست؟

آنتونی رابینز یکی از سخنرانان و  کارآفرینان بزرگ دنیا است که در 29 فوریه سال 1960 درکالیفرنیا آمریکا به دنیا آمد. او نویسنده کتاب‌های معروفی در سرتاسر دنیا از جمله قدرت نا محدود و به سوی کامیابی است. از زندگی سختی را داشت و در یک آپارتمان ۴۰ متری با ۱۲۰ کیلو وزن زندگی می کرد. تغییرات آنتونی از زمانی شروع شد که تصمیم گرفت وزنش را کم کند. او با این کاهش وزن خودباوری خود را افزایش داد و پس از مدتی از طریق کتاب‌هایی که می خواند توانست روز به روز دستاورد های بزرگ تری خلق کند. او اکنون یکی از بزرگترین سخنران دنیاست. در این مقاله هفت ویژگی افراد موفق از نظر آنتونی رابینز را بررسی کرده ایم.

آنتونی رابینز بر این عقیده است که میان افراد موفق ویژگی‌های مشترکی دیده می‌شود و این افراد با استفاده از این ویژگی‌ها   و البته سایر ویژگی‌های منحصر به فرد توانسته‌اند به موفقیت و پیروزی دست یابند. او معتقد است افراد باهوش زیادی را سراغ دارد که با عدم استفاده از اصول صحیح، هرگز نتوانسته‌اند به اهداف خود دست یابند و این عدم موفقیت را به گردن شانس، بخت و موارد از این قبیل انداخته‌اند.

آنتونی رابینز از میان ویژگی‌های مشترک افراد موفق از هفت مورد نام می‌بَرَد که در این نوشته به اختصار به این هفت مورد خواهیم پرداخت.

 

1- انگیزه:

آنتونی رابینز اعتقاد دارد که فرد موفق دارای یک انگیزه‌ی نیرومند و قوی است که می‌تواند در انجام هر کاری به کمک او بیاید. انگیزه همچون سوخت قطارِ موفقیت عمل می‌کند. انگیزه نیرودهنده و زندگی‌بخش است و هیچ موفقیت و پیروزی‌ای بدون انگیزه میسر نمی‌شود. انگیزه است که مادر را در کنار بستر کودکش تا صبح بیدار نگه می‌دارد و نیز انگیزه است که انسان را در صنعت و تکنولوژی به چنین پیشرفتی رسانده است.

آنتونی رابینز بر این اعتقاد است که داشتن شور، شوق و انگیزه یکی از محرک‌های قوی جهت رسیدن به موفقیت است و بدون آن نمی‌توان به قله‌ی موفقیت دست یافت. اما چگونه می‌توان انگیزه را در خود به وجود آورد؟ رابین اینگونه پاسخ می‌دهد که شما باید بسیاری از کارها را امتحان کنید و همواره با افراد با انگیزه سروکار داشته باشید و در انتظار چیزی باشید که بلاخره همچون آهنربا شما را به خود جذب کند.

 

2- استراتژی:

به عقیده‌ی آنتونی رابینز، علاوه بر انگیزه، برای رسیدن به هدف و موفقیت باید استراتژی داشته باشید. او بر این نظر است که فرد موفق می‌داند که برای پیروز شدن، برای رسیدن به هدف و فتح قله‌ی موفقیت، تنها امکانات کافی نیست، بلکه باید امکانات را با روش و استراتژی استاندارد مورد استفاده قرار داد. استراتژی صحیح یعنی پیدا کردن مسیر و راهی درست برای شکوفا کردن استعدادها در پرتو امکانات.

 

3- ایمان:

به زعم آنتونی رابینز، افراد موفق افرادی هستند که ایمان و اعتقاد کافی به موفقیت دارند. او به قدرت ایمان باور دارد و بر این نظر است که به هر چه ایمان داشته باشیم همان می‌تواند به زندگی ما شکل دهد. هر آن چه که به آن ایمان داریم و اعتقادمان این است که آن چیز درست و حقیقی است، آن چیز به درست و حقیقی تبدیل می‌شود. افراد موفق می‌دانند که چه می‌خواهند و ایمان دارند که توانایی به دست آوردن آن چیز را دارند.

 

4- انرژی:

آنتونی رابینز می‌گوید انرژی یک منبع حیاتی است. هیچ چیز توانایی به وجود آمدن بدون انرژی را ندارد. به اعتقاد او هرچه انرژی شما بیشتر باشد بهتر می‌توانید از قدرت فکری و جسمی خود استفاده کنید. آن‌چه می‌تواند شما را به قله‌های موفقیت برساند انرژی است و اگر در مسیر صعود به قله‌ی موفقیت، دچار کمبود انرژی شوید، سقوط شما حتمی است. اگر دچار کمبود انرژی شوید، به جای برنامه‌ریزی برای زندگی بهتر، در دام گرفتاری‌ها و معضلات زندگی عادی خواهید افتاد که این دام یکی از بزرگ‌ترین دام‌های موجود برای هر انسان است. در کل، بهره‌برداری از انرژی زمانی ممکن می‌شود که هم جسم و هم روان آمادگی کافی داشته باشند.

 

5- درک ارزش‌ها:

ارزش به معنی سیستم خاصی از عقاید برای تشخیص درستی از نادرستی است. به رأی آنتونی رابینز بسیار از انسان‌ها از درستی و نادرستی امور آگاهی ندارند، به همین دلیل بعد از انجام دادن عملی نادرست دچار کشمکش درونی شده و از کار خود پشیمان می‌شوند. اما در مقابل، افراد موفق با وجود آن ‌که دیدگاه‌های متفاوتی دارند ولی از شرایط روحی یکسانی برخوردار هستند، زیرا خود را می‌شناسند و برای تمامی کارهایی که انجام می‌دهند دلیل دارند. بنابراین درک ارزش‌ها یکی از رموز اصلی موفقیت به حساب می‌آید و نقشی مهم در رسیدن به قله‌ی سعادت ایفا می‌کند.

 

6- نیروی صمیمیت:

رابینز اعتقاد دارد که تمامی افراد موفقی که او تاکنون به چشم دیده است، در ایجاد صمیمیت با همه‌ی اقشار جامعه توانایی فوق‌العاده‌ای داشته‌اند. بنابراین او اعتقاد دارد که افرادی که بتوانند رشته‌های مودت و صمیمیت را با تمامی اقشار جامعه مستحکم کنند، بزرگ‌ترین موفقیت را در زندگی خود به دست آورده‌اند. این دوستی زمانی کامل است که از ته دل و با تمام وجود احساس شود.

 

7- مهارت در ارتباط مؤثر با خود و دیگران:

برقرار کردن ارتباط مناسب، نقطه‌ی عطف تمامی مواردی است که تاکنون ذکر شد. کیفیت زندگی هر انسانی به ارتباطی که با خود و دیگران دارد وابسته است. در این بین، افراد موفق می‌دانند که چگونه باید با مسائل زندگی رو به رو شوند و از تجربیات حاصل از آن‌ها نهایت استفاده را ببرند. این در حالی است که افراد ناموفق، به مشکلات و مسائل زندگی به چشم موانع می‌نگرند. افراد موفق در ارتباط با خود بسیار بهتر از افراد ناموفق عمل می‌کنند. این افراد، یعنی افراد موفق، در ارتباط با خود از همه چیز تصاویر مثبتی در ذهن دارند. این افراد بهتر از دیگر افراد می‌توانند با دیگران ارتباط مناسب و کارآمدی داشته باشند.

 

یک مثال:

مطالعه‌ی اوضاع و احوال شخصی  به نام «هوندا» می‌تواند به عنوان یک ابزار برای اثبات موارد بالا در نظر گرفته شود.

«هوندا» در سال 1938 با عزمی جزم، کار خود را شروع کرد. او در ابتدا تمامی چیزهای با ارزش زندگی خود را فروخت و با پول حاصل از آن به خرید یک کارگاه روی آورد تا بتواند رینگ پیستون تولید کند و آن‌ها را به شرکت تویوتا بفروشد. تلاش او شبانه ‌روزی بود و دمی از کار وانمی‌ایستاد.

یک روز که برای نخستین بار تولیدات خود را به شرکت تویوتا برد، کارشناسان شرکت تویوتا محصولات او را نپذیرفتند، زیرا آن‌ها را فاقد کیفیت استاندارد می‌دانستند.

اما «هوندا» دست از کار نکشید و برای بالا بردن کیفیت کار، آغاز به تحصیل در مدرسه‌ی تکنولوژی کرد. طراحی‌های اولیه‌ی او در اندازه‌ای زشت و غیر قابل قبول بود که بارها مورد تمسخر استاد و همکلاسی‌هایش قرار گرفت. دو سال بعد، طرح‌هایش مورد قبول واقع شد، چرا که هدف خود را می‌شناخت و برای رسیدن به آن انگیزه‌ی کافی داشت. او آن قدر روش خود را تغییر داد که دست آخر شرکت تویوتا نیز محصولات او را پذیرفت.

اما در این زمان به سیمان نیاز داشت و چون دولت ژاپن در جنگ به سر می‌برد، قادر به برآورده کردن نیاز او نبود. ولی او عقب ننشست و با استفاده از عنصر صمیمیت با عده‌ای همکاری تازه‌ای آغاز کرد و توانست از طریق آنان سیمان مورد نیاز خود را تأمین کند. کارخانه‌ی هوندا یک بار در طول جنگ و باری دیگر در اثر یک زمین لرزه ویران شد، به گونه‌ای که هوندا مجبور شد دستگاه‌های خود را به شرکت تویوتا بفروشد.

در همین زمان کشور ژاپن با کمبود بنزین مواجه شد. طوری که خودِ «هوندا» بنزین نداشت که از اتومبلیش استفاده کند. به همین سبب موتور کوچکی روی دوچرخه‌اش نصب کرد. پس از آن که دیگران دوچرخه‌ی او را دیدند، از او تقاضا کردند که یکی از این دوچرخه‌ها نیز برای آن ها بسازد. رفته رفته چنان پیشنهادها زیاد شد که «هوندا» درصدد برآمد کارگاهی برای تولید این دوچرخه‌ها دایر کند. به سبب محدودیت در استفاده از بنزین، «هوندا» استراتژی جدیدی به کار گرفت و تصمیم گرفت دوچرخه‌های موتوری خود را به وسیله‌ی صمغ درخت کاج به کار اندازد. او صمغ درخت کاج را با بنزینی که از بازار سیاه خریداری می‌کرد مخلوط کرده و به این ترتیب مأموران متوجه بوی بنزینی که او استفاده کرده بود نمی‌شدند.

به این ترتیب «هوندا» با استفاده از یک استراتژی جدید به نتایج جدیدی دست یافت، اما هنوز به هدف خود نرسیده بود. او با استفاده از عنصر صمیمیت استراتژی تازه‌ای به کار گرفت و از فروشندگان موتور سیکلت در کل ژاپن درخواست کمک کرد. او نامه‌ای برای همه ارسال کرد و آنان را متقاعد نمود که می‌توانند با کمک یکدیگر صنعت موتورسازی ژاپن را متحول سازند. تقریباً 5 هزار نفر به نامه‌ی او پاسخ مثبت دادند و کار آغاز شد. موتور سیکلت‌های «هوندا» ابتدا مورد توجه قرار نمی‌گرفتند. اما او آنقدر روش خود را تغییر داد تا دست آخر به نتیجه رسید. موتور سیکلتی که این بار تولید کرد مورد پسند همگان قرار گرفت و به زودی به یکی از پر طرفدارترین موتور سیکلت‌ها تبدیل شد.

امروزه و در حال حاضر، هزاران نفر در شرکت هوندا به کار مشغولند و تمام این تشکیلات مرهون  و مدیون انگیزه، استراتژی، ایمان، انرژی، صمیمیت و مهارت ارتباط مردی به نام «هوندا» هستند.

 

نتیجه گیری آنتونی رابینز:

آنتونی رابینز نتیجه می‌گیرد که افراد موفق، نه آن که افرادی استثنایی و نابغه باشند بلکه افرادی هستند که از رموز و اصول پیشرفت آگاهند  و به این اصل رسیده‌اند که برای رسیدن به هدف، راهی جز اصلاح مسیر وجود ندارد. به همین سبب پس از آن‌ که هر بار شکست می‌خورند، از مسیری دیگر هدف را پی می‌گیرند. آن‌ها نتایج به دست آمده را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می‌دهند و با طرح استراتژی و ترفند جدید باری دیگر وارد میدان عمل می‌شوند و این کار را تا اندازه‌ای ادامه می‌دهند که به هدف نهایی، به قله‌ی سعادت و به آن‌چه که می‌خواستند دست یابند. این است تفاوت افراد موفق با افراد معمولی و ناموفق.

همین حالا شروع کن!

دیدگاهتان را بنویسید