نظریه های کریس آرجریس

وقتی در مورد کریس آجریس صحبت می کنیم خیلی از افراد فکر می کنند در مورد یک استاد دانشگاه صحبت می کنیم در صورتی که او فقط یک استاد دانشگاه معمولی نبود بلکه او یک استاد و مربی در حوزه مدیریت نیز بود که توانسته است در زندگی پر بار خود نظریات بسیار مهمی در این باره ارائه دهد. به همین خاطر هم بود که دانشگاه‌هایی معتبری مانند ییل و هاروارد خدمات زیادی را ارائه داد. او که علاقه شدیدی به امور مدیریتی و چالش های موجود در سازمان ها داشت باعث شد به فردی تأثیرگذار در حوزه مدیریت تبدیل شود. با این وجود او عضو یکی از گروه های مدیریتی بود که همه اعضای تیم کارشناس مدیریت بودند به همین خاطر توانست به کمک آن ها نظریات بسیار نابی در حوزه مدیریت ارائه دهد.
او 33 کتاب در مورد مدیریت و بیش از 400 مقاله در این باره دارد که در نوع خود بی نظیر هستند. با این که او یکی از دانشمندان رفتاری نیز به حساب می آید، درک درستی از نحوه رفتار سازمان ها و نحوه یادگیری مدیران نیز داشت. او سبک منحصر به فردی در آموزه های خود دارد  یعنی بین تحقیق، آموزش و مشاوره خود تعادل خوبی برقرار کرد زیرا به این موضوع پی برده بود که این سه مورد با هم ارتباط تنگاتنگی دارند و یکدیگر را به درستی پشتیبانی می کنند به همین دلیل می توانند تاثیرات زیادی در امور مدیریتی داشته باشد.

زندگی و حرفه کریس آرجریس

کریس آرجریس بر نحوه یادگیری افراد در سن پایین تمرکز داشت به همین خاطر پس از جنگ جهانی دوم با تمام وجود بر آن شد تا به مردم کمک کند. به همین خاطر تصمیم گرفت در حوزه مشاغل و امور مدیریتی وارد شود تا بتواند از این طریق تأثیر خود را روی جامعه داشته باشد. به همین خاطر از مدارک کارشناسی خود در رشته روانشناسی و مدرک فوق لیسانس اقتصاد و دکترای رفتار سازمانی در این راه استفاده کرد تا بتواند بیشترین نتیجه را دریافت کند.

نظریه شخصیت و سازمان کریس آرجریس

وی در این نظریه درسطوح مدیریت، اینگونه نتیجه گیری می کند، سازمان هایی که بر روی سلسله مراتب سنتی اتکا دارند با شخصیت افراد بالغ ناسازگارند این کار منجر به بی علاقگی، بی حوصلگی و پایین آمدن سطح امیال کارکنانشان می شوند.به عنوان مثلا رجریس معتقد است که اصل تخصص گرایی که موجب می شود افراد وظایف خود را به طور کارا تر انجام دهد مانع خود شکوفایی افراد می گردد.همچنین در مورد نظریهوبرکه می گویید سلسله مراتبی برای سازمان باید ترتیب داده شود به نحوی که کارکنان سطوح بالاتر کارکنان سطوح پایین تر را هدایت و کنترل کند،آرجریس معتقد است این کار به تدریج وابستگی افراد به مدیران خود را به وجود می آورد، تا حدی که ممکن است کارکنان به این باور برسند که دیگر کنترلی بر کار خود ندارند.همچنین در رابطه با اصل وحدت مدیریت در نظریه فایولکه می گوید هنگامی که کار افراد سازمان برنامه ریزی شده باشد و مدیریتی واحد افراد را به سمت اهداف سرپرستی کند بیان می دارد اصل وحدت زمینه عدم آرامش روانی را در افراد ایجاد می کند. زیرا افراد زمانی به آرامش روانی دست می یابند که خودشان هدفگذاری کرده باشند و به سمت آن حرکت کنند.

نظریه بلوغ و عدم بلوغ کریس آرجریس

آرجریس معتقد است که رفتار ارباب رعیتی در سازمان مانع رشد افراد سازمان می شود. او بیان می دارد در سازمانی که از اصول دیوان سالاری استفاده می کنند افراد سازمان نابالغ می مانند و باید برای رشد و بلوغ آنان زمینه سازی کرد

اصول تغییر شخصیت از کودکی به بلوغ

فرد نابالغ متکی است و مانند کودک غیر فعال است. درحالیکه فرد بالغ دامنه فعالیتش به تدریج گسترش می یابد و خود تصمیم گیری می کندفرد نابالغ افق دید محدودی دارد درحالیکه افراد بالغ به صور متعدد فکر می کنندفرد به چند روش محدود کارها را انجام می دهد درحالیکه افراد بالغ روش های متعددی را برای انجام کارها اتخاذ می نمایندچشم انداز زمانی افراد نابالغ کوتاه مدت است. در حالیکه افراد بالغ دامنه دیدشان متوجه گذشته و آینده می شود افراد نابالغ خود کنترلی ندارند. در حالیکه افرا بالغ دارای خود کنترلی می باشند و دارای اعتماد به نفس بالایی هستند طبق نظریه آرجریس نابالغ نگه داشتن افراد از سیاست های تشکلات اداری می باشد.بنابراین وی معتقد است اگر افراد از خود رضایت و خوشنودی داشته باشند در این حالت است که می توانند کارها را به بهترین شکل ممکن انجام دهند.بنابراین وظیفه مدیریت است تا زمینه رضایتمندی را در کارکنان ایجاد کند

نظریه x و y از کریس آرجریس

آرجریس با مطالعات فراوان روی سازمان های مختلف به این نتیجه رسید که برخی سازمان ها عملکرد خوبی داشته و همه کارکنان با اشتیاق به کار خود ادامه می دهند درحالیکه سازمان های دیگر تعارض زیادی در بین سلسله مراتب سازمان ها با علایق و تمایلات کارکنانشان وجود دارد. بنابراین در این نظریه دو الگوی رفتاری را برای مدیران درنظر می گیرد.

الگوی x

مدیران رفتار خود را بر پایه 4 فرض می گذارند: کارگر به طور ذاتی کار را دوست ندارد و بنابراین به دنبال فرصت است تا از کار فرار کندچون کارگران از کار بدشان می آید بنابراین باید آنها را مجبور به انجام کار کرد. در این کار از ابزارهای زور و تهدید و جریمه استفاده می کنندکارکنان از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند و مادام مدام به راهنمایی دارندکارکنان بیشتر به امنیت شغلی می اندیشند و اهداف بلند پروازانه ای برای درآمد زایی ندارند

الگوی y

در این الگو نیز مدیران رفتار خود را بر پایه 4 اصل می گذارند: کارگران می توانند کار را مثل یک تفریح و سرگرمی تصور کننداگر کارکنان هدف داشته باشند برای رسیدن به اهداف نیاز به کنترل نداشته و به بهترین شکل کار می کننداکثر کارکنان می توانند مسئولیت پذیری را یاد بگیرندتوانایی خلاقیت و نوآوری در همه وجود دارد و همه در پی اهداف والا هستند او چنین نتیجه گیری می نماید که گروه x افراد احساسات خود را سرکوب کرده و رک نبوده و بی میلی نسبت به کار دارنددر حالیکه در الگو y پویایی، ذوق و شوق و خلاقیت وجود دارد و همه به بهترین نحو به کار می پردازند.